هیئت نوجوانان حضرت جواد الائمّه (ع)
السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

                                                                        باسمه تعالی

چرا حضرت زهرا(س) شبانه دفن شدند؟؟؟

نقد و بررسي:

دفن شبانه، نماز بدون حضور و اطلاع خليفه، قبر پنهان، اسرارى است كه در درون خود پيام‌ها دارند. درست است كه فاطمه اين چنين خواست و اين گونه وصيت كرد؛ ولى چه اتفاقى افتاده است كه زهرا سلام الله عليها وصيت تاريخي‌اش را با اين در خواست‌ها به پايان مى‌برد؟!! مگر نه اين است كه خشم و ناراحتي‌اش را نسبت به دشمنانش اظهار مى‌كند و در واقع چندين پرسش را در برابر نگاههاى تيز بين مورخان و آيندگان مى‌گذارد تا به پرسند: چرا قبر فاطمه پنهان است؟ و چرا دختر پيامبر شبانه و پنهانى دفن شد؟ و چرا علي عليه السلام بدون اطلاع ابوبكر و عمر بر وى نماز خواند؟ و

آيا كسى كه جانشين پيامبر بود ( آن گونه كه خود ادعا كرده‌اند) شايستگى نماز خواندن بر وى را نداشت؟

آري، فاطمه وصيت كرد كه او را شبانه دفن نموده و هيچ يك از كسانى را كه بر وى ستم كرده‌اند، خبر نكنند، و اين بهترين سند براى شيعه است تا ثابت كنند كه صديقه شهيده مظلوم از دنيا رفته و از افرادى كه بر وى ستم كرده‌اند، هرگز راضى نشده است.

روايات فراوانى در كتاب‌هاى شيعه و سنى بر اين مطلب دلالت دارد كه به اختصار چند روايت را ذكر مى‌كنيم:

دفن شبانه، در روايات اهل سنت:

 

محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:

وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها.

فاطمه زهرا سلام الله عليها، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانى كه از دنيا رفت، شوهرش علي عليه السلام او را شبانه دفن كرد و ابوبكر را با خبر نساخت.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

ابن قتيبه دينورى در تأويل مختلف الحديث مى‌نويسد:

وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلا لئلا يحضرها فدفنت ليلا.

فاطمه از ابوبکر ميراث پدرش را خواست، ابوبکر نپذيرفت، قسم خورد که ديگر با او (ابو بکر) سخن نگويد و وصيت کرد که شبانه دفن شود تا او (ابوبکر) در دفن وى حاضر نشود.

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، تأويل مختلف الحديث، ج 1، ص 300، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1393هـ، 1972م.

                                         

 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 1:12 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

         

                  *لااله الا الله*



دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 1:9 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

                     *فواید قرائت دعای زیبای فرج*

 

 

 اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ

 

صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ

 

فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ

 

وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً

 

وَدَلیلاً وَعَیْناً

 

حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً

 

وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

 

 

۱-  مايه ناراحتی شيطان لعين است.

۲-  مايه استجابت دعا می شود.

۳-  باعث نجات يافتن از فتنه های آخرالزمان می شود.

۴-  باعث آمرزش گناهان می شود.

۵-  شفاعت آن حضرت در قيامت شامل حال او می شود.

۶-   نشانه انتظار است.

۷-  فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان(ع) زود تر واقع می شود.

۸-  باعث طولانی شدن عمر است

۹-  هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.

۱۰-  باعث زياد شدن اِشراف نور امام زمان(ع) در دل او می شود

۱۱-  محبوبترين افراد نزد خداوند خواهد بود.

۱۲-  کردار بد او به کردار نيک مبدّل می شود.

۱۴-   فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.

۱۵-  در امان است از تشنگی روز قيامت.

۱۶-  اين دعا در عالم برزخ و قيامت مونس مهربانی خواهد بود.

۱۷-  باعث دوری غصّه ها می شود.

۱۸-  اين دعا خوشايندترين اعمال نزد خداوند است.

۱۹-  در روز قيامت هديه های ويژه ای دريافت می کند.

۲۰-   سبب کامل شدن دين است.

۲۱-  ثواب کسی را دارد که زير پرچم حضرت مهدی (ع) شهيد شود.

۲۲-  با ائمه اطهار(ع) محشور می شود.

۲۳-  نائل شدن به بالاترين درجات شهدا در روز قيامت.

۲۴-  رستگاری به شفاعت حضرت فاطمه زهرا(ع)را دارد.

 

                                             *التماس دعا*

 

 

 

 

 



                                             

                                                                                         آیا بعد از ظهور قیامت برپا می شود؟؟؟

بعد از ظهور امام زمان(ع) فوراً قیامت بر پا نمى شود بلکه حضرت مدتى را در روى زمین سلطنت و حکومت مى کند. البته روایات در رابطه با مدت حکومت مختلف است از پنج سال تا 309 سال ذکر شده است. این اختلاف شاید اشاره به دوران هاى مختلف حکومت آن حضرت باشد.
علامه مجلسى مى گوید: بعضى از روایات بر جمیع مدت حکومت و بعضى بر زمان استقرار دولت، دلالت دارد.(1) یکى از اعتقادات شیعه، مسئلة رجعت است. رجعت در زمان ظهور و پس از ظهور امام زمان(ع) به وقوع مى پیوندد. عقیدة شیعه امامیه آن است که خداوند متعال در موقع ظهور امام زمان(ع) مردمى از شیعیان آن حضرت را که قبلاً مرده بودند به دنیا بر مى گرداند تا به ثواب یارى او و مساعدت وى و مشاهده دولت آن حضرت فائز گردند. هم چنین برخی از دشمنان آن حضرت را زنده مى گرداند تا از آن ها انتقام گیرد.(2) بر این اساس در دعاى عهد نیز مى خوانیم: اگر قبل از ظهور حضرت مرگم فرا رسید، مرا از قبر بیرون آور تا در رکاب حضرت باشم.
ازبرخی روایات استفاده مى شود که بعضى از امامان (ع) مانند امام حسین(ع) به دنیا بر مى گردند. امام صادق(ع) مى فرماید: «نخستین کسى که قبرش مى شکافد و زنده مى شود و به دنیا بر مى گردد حسین بن علی(ع) است و این رجعت عمومى نیست بلکه افراد خاصى به دنیا بر مى گردند که یا مؤمن خالص و یا مشرک محض باشند».(3)
عیاشى در تفسیر خود از جابر بن یزید جعفى روایت نموده که گفت شنیدم حضرت باقر(ع) مى فرمود: به خدا قسم مردى از ما اهل بیت بعد از مرگش سیصد و نه سال سلطنت مى کند. عرض کردم: این در چه زمانى خواهد بود؟ فرمود: بعد از مرگ قائم است. عرض کردم: حضرت قائم در عالم خود چقدر باقى مى ماند؟ فرمود: نوزده سال از موقع قیام تا هنگام مرگش. عرض کردم:‌ آیا بعد از مرگ قائم هرج و مرج مى شود؟ فرمود: آرى پنجاه سال. آن گاه امام منتصر به دنیا باز مى گردد براى خون خواهى خود و یارانش. وى بى دین ها را به قتل مى رساند و به اسارت مى برد. پس از ایشان امام سفاح به دنیا بر مى گردد پس تمام دشمنان ستمگر ما را مى کشد و تمام زمین را مالک مى شود و خداوند کار او را اصلاح مى گرداند و سیصد و نه سال سلطنت مى کند آن گاه امام فرمود: اى جابر مى دانى امام منتصر و سفاح کیست؟ منتصر حسین(ع) و سفاح، امیرالمؤمنین(ع) است.(4)
در برابر این گونه روایات دسته دیگر از روایاتی است که می گوید بعد از امام مهدی قیامت بر پا خواهد شد.
مرحوم شیخ مفید در این مورد مى فرماید: غالب روایات مى گویند: مهدى موعود چهل روز پیش از قیامت مى میرد و در آن چهل روز هرج و مرج خواهد شد و علامت بیرون آمدن مردگان و روز رستاخیز براى حساب و پاداش اعمال آشکار خواهد شد.(5)
با توجه به این مطالب ، داوری در مورد مدت حکومت مهدی (ع) و زمان قیامت نمی تواند قطعی باشد، اما آنچه مسلم است این که مدت حکومت عادلانه در زمین که آرزوی تمام انبیاء و اولیای الهی بوده است ، نمی تواند کوتاه و زودگذر باشد.

پایان



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 20:20 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

       

 دانلود  نحج البلاغه  برا ی موبایل

                                                                دانلود 

 



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

                        http://aryanfa.persiangig.com/10-1389/ashora.jpg

دانلود زیارت عاشورا برای موبایل

                                                دانلود

 



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 19:54 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

                                                                          *بنام خدای مهربان *

 

                                     داستان حضرت نوح.

 وي اولين پيامبر اولوالعزم است كه داراي شريعت و كتاب مستقل بوده و دعوت جهاني داشته و همچنين اولين پيامبر بعد از ادريس(عليه‌السلام) است.

 

منقول است كه در سال رحلت آدم(عليه‌السلام) به دنيا آمد.

 

شغل او نجاري و مرد بلند قامت، تنومند و گندم گون با محاسن انبوه بوده و مركز بعثت و دعوت او در شامات و فلسطين و عراق بوده است.

 

نام اصلي او عبدالغفار (عبدالاعلي يا عبدالملك) بوده،و فرزند لمك بن متوشلخ بن اخنوع (ادريس) كه با هشت يا ده واسطه نسب او به حضرت آدم(عليه‌السلام) مي‌رسد.

 

آن حضرت دو هزار و پانصد سال عمر كرد، هشتصد و پنجاه سال آن قبل از پيامبري و نهصد و پنجاه سال بعد از بعثت و رسالت بوده كه به دعوت مردم به توحيد و خداپرستي مشغول بود و دويست سال به دور از مردم به كار كشتي سازي پرداخت و پس از ماجراي طوفان پانصد سال زندگي كرد و به آباداني شهر‌ها پرداخت. [5]

 

در اواخر عمر، جبرئيل (عليه‌السلام) بر او نازل شد و گفت: مدت نبوت تو به پايان رسيده و ايام زندگانيت به سر آمده، اسم اكبر و علم نبوت را كه همراه تو است. به پسرت «سام»[6] واگذار كن، زيرا من زمين را بدون حجت قرار نمي‌دهم، سنت من اين است كه براي هر قومي، هادي و راهنمايي برگزينم،‌تا سعادتمندان را به سوي حق هدايت كند و كامل كننده حجت براي متمردان تيره بخت باشد.

 

آن حضرت اين فرمان را اجرا نمود و «سام» را وصي خود كرد و همچنين فرزندان و پيروانش را به آمدن پيامبري به نام هود (عليه‌السلام) بشارت داد.[7] پس از وصاياي خود، دعوت حق را لبيك گفته و عزرائيل(عليه‌السلام) روح او را قبض كرد. قبر او در نجف اشرف پشت سر اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) است و آنكه بعد از زيارت حضرت علي (عليه‌السلام)، رواياتي در باب زيارت ايشان نيز وارد شده است.[8]

 

رسالت حضرت نوح(عليه‌السلام)[9]

 

نوح(عليه‌السلام) اولين پيامبر اولوالعزم است كه در سن هشتصد و پنجاه سالگي به پيامبري مبعوث شد و خداوند او را با رسالت خويش به سوي قومش فرستاد. مردم عصرش غرق در بت پرستي، خرافات و فساد بودند، آن‌ها در حفظ عادات و رسوم باطل خود بسيار لجاجت و پافشاري مي‌كردند و به قدري در عقيده آلوده خود ايستادگي داشتند كه حاضر بودند بميرند، ولي از عقيده سخيف خود دست برندارند، به طوري كه دست فرزندان خود را گرفته و كنار نوح(عليه‌السلام) مي‌آورند و خطاب به فرزند خود مي‌گفتند: در صورت زنده ماندن پس از ما، هرگز از اين ديوانه پيروي نكنيد. و از او بترسيد مبادا شما را گمراه كند.

 

آن مردم به پرستش بت‌ها رو آورده و غرق در گمراهي و كفر گشته بودند.[10] آنان خدايان متعدد داشتند، حضرت نوح(عليه‌السلام) مدت نهصد و پنجاه سال ميان قوم درنگ كرد و آن‌ها را به پرستش خدا دعوت نمود.[11]

 

آن حضرت به قوم خود گفت: من شما را از عذاب الهي بر حذر داشته و راه نجات و رهايي را برايتان روشن مي‌سازم، خداي يگانه را بپرستيد و لحظه‌اي به او شرك نورزيد، زيرا من بيم آن دارم كه اگر غير او را پرستش كنيد و يا ديگري را با او شريك بدانيد، شما را در قيامت به شدت كيفر كند.[12] قوم نوح(عليه‌السلام) پند و اندرز آن حضرت را ناديده گرفته و به بيم دادن الهي نسبت به خود، اعتنايي نكرده و با دلايلي، پيامبري آن حضرت را انكار نموده و در پاسخ دعوت او مي‌گفتند: تو را جز بشري همچون خودمان نمي‌بينيم و كساني كه از تو پيروي كرده‌اند، جز گروهي اراذل ساده لوح نمي‌نگريم و تو نسبت به ما هيچ گونه برتري نداري. بلكه تو را دروغگو مي‌دانيم.

 

نوح(عليه‌السلام) در پاسخ آن‌ها مي‌گفت: اگر من دليل روشني از پروردگارم داشته باشم و از نزد خودش رحمتي به من داده باشد، آيا باز هم رسالت مرا انكار مي‌كنيد. اي قوم! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداش از شما نمي‌خواهم، اجر من تنها بر خداست، و من آن افراد اندك را كه ايمان آورده‌اند به خاطر شما ترك نمي‌كنم. چون كه اگر آن‌ها را از خود برانم، در روز قيامت در پيشگاه خدا از من شكايت خواهند كرد،‌ولي شما را قومي نادان مي‌نگرم... .[13]

 

حضرت نوح(عليه‌السلام) با بيان روشن و روان و گفتاري منطقي و دلنشين و سخناني شيوا، قوم خود را به سوي خداي يكتا دعوت مي‌كرد و به آنها چون فرزند دلبند خود مي‌نگريست و همواره در انديشه نجات آن‌ها بود و از آلودگي آن‌ها غصه مي‌خورد، ولي سخنان او در دل مردم تأثير نكرد،[14] بلكه با كينه و عناد،‌دست رد بر سينه او گذاشته و گفتند: «اي نوح! با ما جر و بحث زيادي كردي و بسيار بر حرف خود پافشاري نمودي، اگر در دعوت خويش راستگويي، عذاب تهديدآميزي را بر ما وارد ساز...»[15]

 

پس از آنكه حضرت نوح(عليه‌السلام) از كردار مردم به ستوه آمد، از پيشگاه خدا ياري طلبيد و از سرپيچي و روگرداني قومش به نزد او شكوه كرد عرضه داشت: پروردگارا! من قوم خود را به ا يمان به ذات مقدس تو و ترك بت پرستي دعوت نمودم و در مورد ايمان آوردن آن‌ها پافشاري كردم و در هر مناسبتي در شب و روز، به دعوت آنان پرداختم، ولي پافشاري من در ا مر دعوت آن‌ها براي پرستش تو، جز سرپيچي و نافرماني آنها، نتيجه ديگري در پي نداشت، هرگاه آن‌ها را به پرستش تو فراخواندم تا از گناهانشان درگذري، انگشت در گوش‌هاي خود نهادند، تا نداي دعوتم را نشنوند و از اين هم پا فراتر نهاده و با لباس‌شان ديدگان خود را پوشاندند كه مرا نبينند... .[16]

 

در طول اين مدت طولاني، دعوت نوح(عليه‌السلام) نتيجه بخش نبود و تأثير چنداني بر قومش نداشت، جز اندكي به او ايمان نياوردند و بيشتر مردم از دعوت وي سرباز زده و وي را تكذيب و متهم به ديوانگي كردند و با ايجاد رعب و وحشت و انجام آزار و اذيت، مانع تبليغ رسالت آن حضرت شدند.[17] و وي را به سنگسار شدن تهديد كردند.[18]

 

گاه مي شد كه حضرت نوح(عليه‌السلام) را آنقدر مي‌زدند كه به حالت مرگ بر زمين مي‌افتاد، ولي وقتي به هوش مي‌آمد و نيروي خود را باز مي‌يافت، با غسل كردن، بدن خود را شستشو مي‌داد و سپس نزد قوم مي‌آمد و دعوت خود را آغاز مي‌كرد.

 

به اين ترتيب آن حضرت با مقاومت خستگي ناپذير به مبارزه بي‌امان خود ادامه مي‌داد.[19] و در هدايت و تبليغ قوم خود بسيار ايثارگري مي‌كرد.

 

پس از آنكه نوح(عليه‌السلام) نهايت تلاش خود را در راه هدايت قومش به كار برد و همه راه‌هاي اصلاح آن‌ها، براي وي به بن بست رسيد، به پيشگاه پروردگار خويش پناه برد و براي هلاكت قومش نفرين كرد و عرضه داشت: پروردگارا! هيچ يك از كافران را باقي نگذار، زيرا اگر از آنها كسي را باقي بگذاري، بندگانت را گمراه ساخته و جز فرزندان بدكار و كافر از آنان به وجود نمي‌آيد.[20]

 

ساختن كشتي نجات و سرانجام تلخ قومش

 

خداوند دعاي نوح(عليه‌السلام) را مستجاب كرد،[21] و اراده فرمود تا قبل از آن‌كه قوم دروغگوي وي به هلاكت برسند، اسباب نجات و رهايي نوح(عليه‌السلام) و ايمان آورندگان به او فراهم شود.

 

از اين رو به آن حضرت چنين وحي فرمود: غير از اين عده‌اي كه ايمان آورده‌ا ند كس ديگري ايمان نخواهد آورد، و تو از تكذيب كافران و آزار و اذيتشان اندوهگين نشو، زيرا به زودي خداوند همه آنها را غرق خواهد ساخت.

 

آنگاه به نوح(عليه‌السلام) دستور داد تا كشتي نجات را بسازد. و اين ساختن با نظارت و تحت حمايت خداوند باشد، وي شروع به ساختن كشتي كرد.[22]

 

آنچه باعث شگفتي كفار شد، اين بود كه ديدند وي كه قبلاً مردم را به خدا دعوت مي‌كرد،‌حال به طور ناگهاني دست به نجاري زد، هرگاه گروهي از قومش بر او مي‌گذشتند او را مسخره مي‌كردند.

 

نوح(عليه‌السلام) در پاسخ آن‌ها مي‌گفت: اگر اكنون شما، من و ايمان آورندگان را مسخره مي‌كنيد، ما نيز در آينده‌اي نزديك شما را به مسخره خواهيم گرفت، من آگاهم كه خداوند عذاب و هلاكتش را بر شما وارد مي‌سازد و به زودي خواهيد دانست، كسي كه بر او عذاب وارد شود در دنيا خوار و ذليل مي شود، همچنان كه در آخرت نيز در عذاب هميشگي باقي خواهد ماند.[23]

 

نوح ساختن كشتي را به پايان رساند،[24] پس از پايان يافتن ساختمان كشتي، خداوند بر نوح(عليه‌السلام) وحي كرد: به زبان سرياني اعلام كن تا همه حيوانات جهان نزد تو آيند.

 

نوح(عليه‌السلام) اعلام جهاني كرد و همه حيوانات حاضر شدند، نوح(عليه‌السلام) از هر نوع از حيوانات يك جفت گرفت و در كشتي جاي داد،[25] تا پس از غرق شدن ساير موجودات در روي زمين، تكثير نسل كرده، نوع آنها منقرض نشود.

 

همچنين خداوند به نوح(عليه‌السلام) دستور داد: كليه اعضاي خانواده و نزديكان خويش جز همسر، و يكي از پسرانش كه به خدا كفر ورزيده بودند بر كشتي سوار كند، همچنين به او فرمان داد: تا غير از نزديكان خود، مؤمنيني را كه تعدادشان اندك بود،[26] نيز با خود حمل كند.

 

حضرت نوح(عليه‌السلام) كشتي را آماده كرد و به مؤمنين گفت: «سوار شويد و هنگام حركت و توقف كشتي، نام خداي متعال را به عنوان تيمن بر زبان آوريد، چون كشتي سبب رهايي نيست، بلكه مي‌بايست دل‌هاي خود را متوجه خدا كنيد، لذا او به حركت درآورنده و متوقف كننده كشتي است. »[27]

 

سرگذشت دردناك فرزند نوح

 

پس از آن به سراغ پسر آمد. عاطفه پدري، آن حضرت را بر آن داشت، تا او را كه به جهت پافشاري بر كفر از كشتي فاصله داشت، به نزد خود فراخواند، لذا به او فرمود: فرزندم همراه با ما سوار شو، تا از غرق شدن رهايي يابي، كفر نورز و به انكار دين خدا مپرداز.

 

ولي پسر دعوت پدرش را نپذيرفت و بر نافرماني خود اصرار ورزيد و تصور كرد آن چه قرار است به وجود آيد، يك سلسله امور طبيعي و معمولي است و اميدوار بود كه بدون سوار شدن بر كشتي نجات يابد. از اين رو به پدرش گفت: من به كوهي كه آب به آن نمي رسد پناه مي‌برم و از غرق شدن نجات خواهم يافت.

 

نوح(عليه‌السلام) گفت: اي پسر! امروز هيچ نگهداري در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كه خدا به او رحم كند، ولي او همچنان از دادن پاسخ مثبت به پدر امتناع مي‌ورزيد و تصور مي‌كرد تلاشش براي دست يابي به قله كوه او را از غرق شدن مي‌رهاند، ولي قدرت آب و امواج خروشان آن، فرزند گمراه و كافر نوح(عليه‌السلام) را دركام خود فرو برد.

 

نوح(عليه‌السلام) فرياد زد: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو در مورد نجات خاندانم حق است. خداوند در پاسخ نوح(عليه‌السلام) فرمود:‌اي نوح(عليه‌السلام) او از اهل تو نيست، او عمل ناصالحي است، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستي، از من مخواه.

 

نوح(عليه‌السلام) عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه مي‌برم، از درگاهت چيزي بخواهم كه آگاهي به آن ندارم و اگر مرا نبخشي و به من رحم نكني، از زيانكاران خواهم بود.[28]

 

بدين ترتيب آب بالا آمد،[29] كشتي در ميان اموج خروشاني چون كوه، به حركت درآمد.[30] خداوند باران شديدي را فرو فرستاد، كه زمين مانند آن را به خود نديده بود، به زمين نيز فرمان داد تا آب‌ها از گوشه و كنار آن جوشيدن گيرد، بدين ترتيب باران و آب زمين با يكديگر درآميخته، طوفان مهيبي بوجود آوردند، كه براي عبرت حضرت نوح(عليه‌السلام) و هلاك كافران مقدر شده بود. [31]

 

طوفان سيل و آب سراسر جهان را فرا گرفت، سرنشينان كشتي نجات يافتند و گنهكاران به هلاكت رسيدند، هنگامي كه مجازات الهي در مورد قوم ستمگر نوح(عليه‌السلام) به پايان رسيد و آن سنگدلان لجوج و تيره بختان كوردل، به هلاكت رسيدند. خداوند به زمين فرمان داد تا آب خود را فرو برد و به آسمان نيز دستور داد تا از بارش باران باز ماند. پس از اين فرمان، بي‌درنگ آب‌هاي زمين فرو نشستند و آسمان از باريدن باز ايستاد و كشتي بر سينه كوه جودي[32]، سينه گرفت، پس از آنكه كشتي در كنار كوه لنگر انداخت و زمين آب‌ها را فرو برد، خداوند به نوح(عليه‌السلام) دستور داد تا از كشتي فرود آيد.[33]

 

طبق برخي از روايات در سرزمين موصل فرود آمدند، نوح(عليه‌السلام) و همراهان او،[34] در پاي همان كوه جودي خانه‌هايي ساختند و نام آن را سوق الثمانين(بازار هشتاد نفر) نهادند.

 

كم كم نسل بشر از همان هشتاد نفر، كه سه نفر از آن‌ها به نام‌هاي (سام، حام و يافث) از پسران نوح(عليه‌السلام) بودند ادامه يافت و رو به افزايش نهاد و نيز حضرت نوح(عليه‌السلام) بر فراز كوه جودي مسجدي ساخت و در آن با پيروانش به عبادت خداي يكتا و بي‌همتا مي‌پرداخت.

 

                                                           پایان



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 19:50 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

 

        عکس های زیبا به مناسبت ایام محرم امام حسین (ع)                   



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

         عکس های ماه محرم و روز عاشورا

                                                                             آبروي حسين به كهكشان مي ارزد ، يك موي حسين بر دو جهان مي ارزد ،

 

                                                                                                            گفتم كه بگو بهشت را قيمت چيست ، گفتا كه حسين بيش از آن مي ارزد      

 

                                                                                                                                                                                                                                یا حسین(ع) مضلوم

 

 

 



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 19:42 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

 

Click for larger version

                     بنام خدای مهربان

 

 

یا اَبا جَعفَرٍ یا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا التَّقِیُّ الجَوادُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه

 



یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 19:41 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

            

         

       

کاروان می رسد از راه‌، ولی آه

 

 

 

چه دلگیر چه دلتنگ چه بی تاب

 

 

 

دل سنگ شده آب ، از این ناله‌ی جانکاه

 

 

 

زنی مویه کنان ، موی کنان

 

 

 

خسته، پریشان، پریشان و پریشان

 

 

 

شکسته ، نشسته‌ ، سر تربت سالار شهیدان

 

 

 

شده مرثیه خوان غم جانان

 

 

همان حضرت عطشان

 

 

 

همان کعبه‌ی ایمان

 

 

 

همان قاری قرآن ، سر نیزه‌ی خونبار

 

 

 

همان یار ، همان یار ، همان کشته‌ی اعدا.

 

 

 

کاروان می رسد از راه ، ولی آه

 

 

 

نه صبری نه شکیبی

 

 

 

نه مرهم نه طبیبی

 

 

 

عجب حال غریبی

 

 

 

ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی

 

 

 

ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی

 

 

 

ز داغ غم این دشت بلاپوش

 

 

 

به دلهاست لهیبی

 

 

 

به هر سوی که رفتند

 

 

 

نه قبری نه نشانی

 

 

 

فقط می وزد از تربت محبوب

 

 

 

همان نفحه‌ی سیبی

 

 

 

که کشانده ست دل اهل حرم را.

 

 

 

کاروان می رسد از راه

 

 

 

و هرکس به کناری

 

 

 

پر از شیون و زاری

 

 

 

کنار غم یاری

 

 

 

سر قبر و مزاری

 

 

 

یکی با تب و دلواپسی و زمزمه رفته

 

 

 

به دنبال مزار پسر فاطمه رفته

 

 

 

یکی با دل مجروح

 

 

 

و با کوهی از اندوه

 

 

 

به دنبال مه علقمه رفته

 

 

 

یکی کرب و بلا پیش نگاهش

 

 

 

سراب است و سراب است

 

 

 

دلش در تب و تاب است

 

 

 

و این خاک پر از خاطره هایی ست

 

 

 

که یک یک همگی عین عذاب است

 

 

 

و این بانوی دلسوخته‌ی خسته رباب است

 

که با دیده‌ی خونبار و عزاپوش

 

 

 

خدایا به گمانش که گرفته ست

 

گلش را در آغوش

 

و با مویه و لالایی خود می رود از هوش:

 

 «گلم تاب ندارد

 

 

حرم آب ندارد

 

 

علی خواب ندارد»

 

 

 

یکی بی پر و بی بال

 

 

 

دل افسرده و بی حال

 

 

 

که انگار گذشته ست چهل روز

 

 

 

بر او مثل چهل سال

 

 

 

و بوده ست پناه همه اطفال

 

 

 

پس از این همه غربت

 

 

 

رسیده ست به گودال

 

 

 

همان جا که عزیزش

 

 

 

همان جا که امیدش

 

 

 

همان جا که جوانان رشیدش

 

 

 

همان جا که شهیدش

 

 

 

در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر

 

 

 

در آن غربت دلگیر

 

 

 

شده مصحف پرپر

 

 

 

و رفته ست سرش بر سر نیزه

 

 

 

و تن بی کفن او، سه شب در دل صحرا

 

 

 

رها مانده خدایا.

 

 

 

 

 

 

 

چهل روز شکستن

 

 

 

چهل روز بریدن

 

 

 

چهل روز پی ناقه دویدن

 

 

 

چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن

 

 

 

چه بگویم؟

 

 

 

چهل روز اسارت

 

 

 

چهل روز جسارت

 

 

 

چهل روز غم و غربت و غارت

 

 

 

چهل روز پریشانی و حسرت

 

 

 

چهل روز مصیبت

 

 

 

چه بگویم؟

 

 

 

چهل روز نه صبری نه قراری

 

 

 

نه یک محرم و یاری

 

 

 

ز دیاری به دیاری

 

 

 

عجب ناقه سواری

 

 

 

فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب

 

 

 

چه بگویم؟

 

 

 

چهل روز تب و شیون و ناله

 

 

 

ز خاکستر و دشنام

 

 

 

ز هر بام حواله

 

 

 

و از شدت اندوه

 

 

 

و با خاطر مجروح

 

 

 

جگر گوشه‌ی تو کنج خرابه

 

 

 

همان آینه‌ی فاطمه

 

 

 

جا ماند سه ساله

 

 

 

چه بگویم؟

 

 

 

چهل روز فقط شیون و داغ وغم و درد فراق و

 

 

 

فراق و ... فراق و ...

 

 

 

چه بگویم؟

 

 

 

بگویم، کدامین گله ها را؟

 

 

 

غم فاصله ها را؟

 

 

 

تب آبله ها را؟

 

 

 

و یا زخم گلوگیر ترین سلسله ها را؟

 

 

 

و یا طعنه‌ی بی رحم ترین هلهله ها را؟

 

 

 

و یا مرحمت دم به دم حرمله ها را؟

 

 

 

 

GetBC(5);

یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 19:39 ::  نويسنده : مهراد پورمحمد و محمد محمدی

               www.mahshar1.com | زندگی نامه کامل حضرت علی اکبر

                          بسمه الله الرحمن الرحیم                           

 حضرت علی اکبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،سال۴۳ قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود

 

پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد.

 

ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.

 

بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است که جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته  است.

 

نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته  و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اکبرسئوال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اکبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.

 

درباره شخصیت علی اکبر(ع) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود. در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود:« یا قوم، هولاءِ  قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله……. ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم.

 

بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را ۲۸ ساله ذکر کرده اند، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز  پدرش امام حسین(ع) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت.

 

امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش  قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.

 

به هر روی علی اکبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می کند: هنگامی که اباعبد الله الحسین علیه السلام در کاروان خود حرکت به سمت کربلا می کرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مکاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت که خارج شد استرجاع کرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اکبر(ع) در کنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده کلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این کاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اکبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باکی نداریم،

 

گفتنی است، با این که حضرت علی اکبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نکرد، بلکه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

 

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن  بیت الله آولی یا لنبیّ

 

أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ

 

وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی

 

وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. علی اکبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده  و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.

 

امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا (فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا

 

در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله  و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.اما از این که وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا کوچک تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچک تر از علی اکبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: کان لی اخ یقال له علیّ اکبر منّی قتله الناس

 

مقبره حضرت علی اکبر علیه السلام  در کربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین ، آقا علی اکبر علیه السلام می باشد.

 

                                                   پایان

 

 



درباره وبلاگ

به وبلاگ هیئت حضرت جواد الائمه خوش آمدید! فرا رسیدن ماه ربیع الاول را به مسلمانان جهان تبریک می گویئم. مدیران سایت: مهراد پور محمد و محمد محمدی.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هیئت حضرت جواد الائمّه و آدرس heyatejavadolaeme.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 101
بازدید کل : 127187
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

*